mouse code|mouse code

کد ماوس

سفارش تبلیغ
صبا ویژن


رد پای خیال

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم

بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم

 

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم

ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم

 

چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت !

 که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم

 

زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟

که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

 

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد

که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

 

فاضل نظری 



                                         پس شاخه‌های یاس و مریم فرق دارند

آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند


شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی

لبخندهای شادی و غم فرق دارند


برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را

دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند

 

من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان

با این حساب اهل جهنم فرق دارند


بر من به چشم کشتة عشقت نظر کن

پروانه‌های مرده با هم فرق دارند

فاضل نظری

 

 

 



نوشته شده در یکشنبه 89/8/9ساعت 9:42 صبح توسط ستاره صبح نظرات ( ) | |

همراه بسیار است، اما همدمی نیست

مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

 دلبسته اندوه دامنگیر خود باش

از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

کار بزرگ خویش را کوچک مپندار

از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست

 چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت

«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست

در فکر فتح قله قافم که آنجاست

جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست


نوشته شده در یکشنبه 89/8/9ساعت 9:40 صبح توسط ستاره صبح نظرات ( ) | |

می پندارم ماه....!

 

به نسیمی همه ی راه به هم می ریزد

کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد؟

 

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم

با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد

 

عشق، بر شانه ی هم چیدن  چندین سنگ است

گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد

 

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است

دل به یک لحظه ی کوتاه به هم می ریزد

 

آه ، یک روز همین آه تو را می گیرد

گاه یک کوه به یک کاه به هم می یزد.

 

 


نوشته شده در یکشنبه 89/8/9ساعت 9:20 صبح توسط ستاره صبح نظرات ( ) | |

غروب در نفس گرم جاده خواهم‌رفت‌
پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم‌رفت‌
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد‌شد
و سفره‌ای که تهی بود، بسته خواهد‌شد
و در حوالی شب‌های عید، همسایه‌!
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه‌!
همان غریبه که قلک نداشت‌، خواهدرفت‌
و کودکی که عروسک نداشت‌، خواهدرفت‌
ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 89/7/10ساعت 3:22 عصر توسط ستاره صبح نظرات ( ) | |

وقتی که سراسر افغانستان به تصرف طالبان درآمد وسایه ی شوم طالبانیسم بر سرزمین دره‌ها سیطره افکند، آنها در یازدهم مارس 2001به بهانه مبارزه بابت پرستی مجسمه سنگی بودا را در دل کوههای بامیان هدف قرار دادند.تمام توجهات جهانی به سمت آن جلب شدوجهان به تکاپو افتاد تا از این اقدام جلوگیری شود.

وقتی مجسمه درحال فروریختن بود تقریبا اکثر رسانه‌های مهم خبری جهان لحظه‌های فرو ریختن آن را توام با نگرانی منعکس می‌کردند این در حالی بود که در همان سالها هر پنج دقیقه یک نفردر افغانستان بر اثر جنگهای خانمانسوز به علت جنگ،بیماری،ویا گرسنگی جان می‌دادند.اما توجه جهانی به سمت مجسمه بودا بود چرا که اولا اثرهنری گذشته تعدادی از انسانها بود و ثانیا به اعتقاد بیش از یک میلیارد بودایی سراسرجهان اهانت شد.این اقدام غیر انسانی باعث رنجش وآزردگی خاطر آنها شد .در همه این گزاره هایک چیز مشترک بود وآن انسان وانسانیت. حال با ذکر این مقدمه به بررسی اقدام حتاکانه گروهی افراطی به مناسبت حادثه 11سپتامبر می‌پردازیم
ادامه مطلب...
نوشته شده در دوشنبه 89/6/29ساعت 7:41 عصر توسط ستاره صبح نظرات ( ) | |

هنگام رسیدن

ای آرزوی اولین گام ِ رسیدن
بر جاده‌های بی‌سرانجام ِ رسیدن

کار جهان جز بر مدار آرزو نیست
با این همه دل‌های ناکام ِ رسیدن

کی می‌شود روشن به رویت چشم من، کی؟
وقتِ گل نی بود هنگام ِ رسیدن؟


دل در خیال رفتن و من فکر ماندن
او پخته‌ی راه است و من خام ِ رسیدن

بر خامی‌ام نام ِ تمامی می‌گذارم
بر رخوت درماندگی نام ِ رسیدن

هرچه دویدم جاده از من پیش‌تر بود
پیچیده در راه است ابهام ِ رسیدن

از آن کبوترهای بی‌پروا که رفتند
یک مشت پر جا مانده بر بام ِ رسیدن


ای کالِ دور از دسترس! ای شعر تازه!
می‌چینمت اما به هنگام ِ رسیدن


نوشته شده در دوشنبه 89/3/3ساعت 12:44 عصر توسط ستاره صبح نظرات ( ) | |

گفتم: خسته‌ام  

   گفت: لاتقنطوا من رحمة الله

             .:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!

  گفت: فاذکرونی اذکرکم   .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟   

   گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا    

 .:: تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشد (احزاب/63) ::.

  گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟   

  گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله    

 .:: کاراهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109) ::.

  گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه!

 گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم   

  :: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

  گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل...  اصلا چطور دلت میاد؟ 

   گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم  

 .:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه – مهربان است (بقره/143) ::.

  گفتم: دلم گرفته 

  گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا       

 .:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا  شاد باشند (یونس/58) ::.

  گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله   

 گفت: ان الله یحب المتوکلین       

 .:: خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159) ::.

  گفتم: خیلی چاکریم!   

 ولی این بار، انگار گفتی: حواست را  خوب جمع کن! یادت باشد که:   گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره      

 .:: بعضی از مردم خدا را  فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/11) ::

  گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم ؛     

گفت: فانی قریب        

.:: من که نزدیکم (بقره/???) ::.

  گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم    

  گفت: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال 

 .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/???) ::.

  گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!      

  گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم           

.:: دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/??) ::.

  گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی    

  گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه         

 .:: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/??) ::.

  گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری  می‌توانم بکنم؟  

   گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده       

  .:: مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/???) ::.

  گفتم: دیگر روی توبه ندارم   

    گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب    

 .:: (ولی) خدا عزیزو دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/?-?) ::.

  گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟ 

  گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا  

.:: خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/??) ::.

  گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟ 

 گفت: و من یغفر الذنوب الا الله      

  .:: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/???) ::.

  گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم! ...  توبه می‌کنم      

 گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین    

 .:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/???) ::.

  ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک    

   گفت: الیس الله بکاف عبده    

.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/??) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟    

   گفت:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور وکان بالمؤمنین رحیما         

.:: ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان  است. (احزاب/??-??) ::.

گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد     

  گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه      

  .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

  گفتم: غیر از تو کسی را ندارم     

  گفت : نحن اقرب الیه من حبل الورید   

  .:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.  

 گفتم : ...       گفت : ...  


نوشته شده در دوشنبه 89/3/3ساعت 12:5 عصر توسط ستاره صبح نظرات ( ) | |

امانت آدم

خدا، انسان و عشق؛

این است" امانتی" که بر دوش آدمی، سنگینی میکند

واین است آن "پیمانی" که در نخستین بامداد خلقت با خدا بستیم،

و "خلافت" او در کویر زمین تعهد کردیم .

و ما برای همین "هبوط" کردیم،

و این چنین است که به سوی او باز میگردیم .


نوشته شده در دوشنبه 89/3/3ساعت 12:1 عصر توسط ستاره صبح نظرات ( ) | |


نوشته شده در شنبه 89/3/1ساعت 11:29 صبح توسط ستاره صبح نظرات ( ) | |


نوشته شده در شنبه 89/3/1ساعت 11:14 صبح توسط ستاره صبح نظرات ( ) | |

   1   2      >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ